کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم
کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم

نماز شکر باران



باران نبارد نماز باران می خوانیم


اما باران که می بارد چرا نماز شکر باران نمی خوانیم ؟؟



الهی شکر که نعمت برما افزون کردی

عشق چیست؟

حلاج راپرسیدند :عشق چیست؟



گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا.» آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بر دادند.


ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (کنیه: ابوالمغیث) از معروف‌ترین عرفا و شاعران سده سوم هـ.ق. بوده‌ است. او در ۲۴۴ هجری به دنیا آمد.[۲] به خاطر عقایدش[۳] عده‌ای از علمای اسلامی آموزه‌هایش را مصداق کفرگویی دانسته، او را تکفیر کردند. قاضی شرع بغداد به دستور ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی حکم اعدامش را صادر کرد و در ذیقعده سال ۳۰۹ هـ.ق. به جرم «کُفرگویی و الحاد» در ملاعامبه دار آویخته شد



حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای فارس[۷] در خانواده‌ای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد، جد او محمّی، زردشتی و از اعقاب ابوایوبِ انصاری، صحابی مشهور، بود که مسلمان شده بود.[۸] او در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید.


پروفسور ادوارد براون درباره حلاج می‌نویسد: "راست است، نویسندگانی که تراجم احوال اولیاء و اوتاد و پیران طریقت را نوشته‌اند؛ حسین بن منصور حلاج را اندکی به شکل دیگری معرفی کرده‌اند، لکن شهرت او به همان اندازه میان هم وطنانش پایدار است و شاعران صوفی منش مانند فرید الدین عطار نیشابوری و حافظ و امثالهم اکثر نام وی را با ستایش ذکر می‌کنند.


برگرفته ازویکی پدیا


کتاب"وضوی خون" منبعی مناسب وکم حج جهت آشنایی ابتدایی با منصور حلاج است که با ندای "انا الحق " بردار شدوعشق آفرید

24 ابان ماه بزرگداشت علامه طباطبایی .روز کتابدار مبارکباد

سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (۱۲۸۱ - ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ هجری شمسی در تبریز) نویسنده تفسیر المیزان، فقیه،فیلسوف و مفسر قرآن، شیعه و ایرانی است.[۱]

اهمیت وی به جهت زنده کردن حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع بعد از دورهٔ صفویه بوده‌است. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، به تأسیس معرفت‌شناسی 

در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ. ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می‌شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید به همین دلیل به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ. ش مشغول فراگیری دانش‌های مختلف اسلامی شد.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف می‌روند و ده سال تمام در نجف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می‌شوند.

علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری (نوه آیت‌الله سید ابوالقاسم موسوی خوانساری معروف به میرکبیر) فراگرفت. او دروس فقه و اصول را نزد استادانی چون آیت الله نائینی و آیت‌الله محمدحسین غروی اصفهانی خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد او در فلسفه حکیم متأله، سید حسین بادکوبه‌ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش آیت‌الله سید محمدحسن الهی طباطبایی، نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبائی آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می‌کند که «حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت‌الله قاضی دگرگون می‌شد

سید احمد قاضی از قول علامه نقل می‌کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و گفت: «شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده‌اند. از این پس، هفته‌ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.» و در همان جلسه گفت: «اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما

بازگشت به تبریز اقامت درقم- وتدریس

ملاقات باهانری کوربن فرانسوی وشکل گیری حلقه فلسفی

-از نظر کربن تفکر ایرانی نگهبان و حافظ میراثی است که فراتر از یک نگرش ملی محدود، همچون یک عالم معنوی است که در آن میهمانان و زایرانی که از نقاط دیگر آمده‌اند مورد پذیرش و پذیرایی قرار گرفته‌اند.[۷] کربن عمیقاً اعتقاد داشت که حکمت ایرانی- اسلامی، حکمتی زوال ناپذیر است و همواره از «استعداد زوال نا پذیر روحیه ایرانی» سخن می‌گفت.[۸]

مهمترین استادش سیدعلی قاضی بود

کتابهای بسیاری به زبان عربی وفارسی ازاوبه جامانده ومهمترین آن تفسیرالمیزان است

اشعاری هم سروده اند که بعدها خودشان ئدیوانشان را نابود کردند ومهمترین آن غزل مهراست که درآن تنهاذ یک واژه غیر فارسی وجوددارد

همی گویم و گفته ام بارها........................بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر........برون اند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور..............ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل .............نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان ........................میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها ......................چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار ..................مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان ........................نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند .....................بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ..................چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر ...................به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت ..........زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبارها ......................در آیینه ی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر ..........................برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ی غنچه را باد بام ......................هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ ...................خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان .......................بکش جام در بزم می خوارها
گره از راز جهان باز کن ............................که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان ................که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز ........................که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار ..........................که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش ...............بهل گر بگیرند بیکارها

بی بال پریدن




عنوان : بی بال پریدن

نویسنده:قیصر امین پور

 ناشر:افق

چاپ دوازدهم


پیشکش شده :"به پدرم، ویادمادرم که پیش ازبال گشودن من پرکشیده بود....


درباره نویسنده:قیصرامین پور:متولد 2اردیبهشت 1338 درشوشتر اتوابع خوزستان که سال 57 دامپزشکی تهران قبول شد وانصراف داد وادبیات خواند تامقطع دکتری

شاعری که درحوزه هنری تاثیر بسیاری داشت درقالب رباعی ودوبیتی وغزل شعرسرود اناهرگز بدون قافیه نسرود

درسال 69 مشغول تدریس دردانشگاه تهران وجایزه نیمایوشیج بانام مرغ آمین راکسب کرد درسال 1382 بعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد

دربامداد 8آبان 1386 دنیاراترک کرد


ازاوآثار بسیار زیادی به شعر وگاه نثر ودرزمینه کودک ونوجوان هم به یادگار مانده است.


اشعار با مضامینی بکر وااندیشه هایی امروزی بسیار پرمخاطب بود

گزیده شعر:

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

                           زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

                      پافشاری شگفت دردهاست

خلاصه کتاب:


داستان بی بال پریدن وتقسیم بندی پروازها که آدمی به جایی می رسد که بی ال پرواز میکند تاخدا

کتابها مثل آدمها هستند :تشبیه جال وبکر کتابها وظاهر ومحتوایشان به انسانها وافکار وشخصیتشان

ودربخش بعدی آدمها به کتابها تشبیه شده اند 

زندگی درحاشیه وجستی به زندگی حاشیه نشینان شهرها که ح زندگی دارند ودائم نادیده گرفته می شوند 

تقسیم عادلانه شمال وجنوب وبرتری مرفهان شمال نشین شهر 

وخدایی که درهمه سمتی هست شمال وجنوب وشرق وغرب ندارد ودرنزدیکی خانه نویسنده خانه دارد

کوچه های روستا وپاکی وزلالیت روستایی که به حقارت شهر نشینی می انجامد

وسرو.دی برای پاکی 

چراغ هایی که کنترل زندگی آدمهرادرشهردردست گرفته اند


درباره کتاب:


پرواز بدن بال ؟! امکانپذیر نیست اما آدمی می تواند تا جایی برسد که ملایک هم به گردش نرسند 

کتاب بی بال پریدن به زبانی ساده وصمیمی ولحنی کودکانه ولطافتی قیصر گونه به روایت 11 داستانک یا دلنوشته پرداخته که مضمون آن انتقاد از وضعیت اجتماعی واقتصادی ونابرابریهاست

نویسنده بابیانی تمثیلی به تقسیم بندی وتعریف آدمها وکتابها پرداخته ، مشکلات شهر نشینی ، انتقادازدیدگاه عموم نسبت به حاشیه نشینان ، احقاق حقوق انسانی واجتماعی مردمانی که به واسطه نبود امکانات به شهر نشینی روی آورده اند وبا مشاغل کاذب وپست اجتماعی تحقیر شده اند.

لزوم احترام به همه مشاغل درهمه سطوح اجتماعی بابیان دلنوشته ای ازیک رفتگر که همه مابه نوعی رفتگریم

قیصر برابری وبرادری آدمهارا میخواهد که همه ما بندگان یک خدای واحدیم وخداوند همه جا حاضر وناظر است 


از قیصر امین پور بیشتر شعر خوانده بودم تانثر وبرایم تازگی داشت .اکثر مطالب کتاب درشبکه های اجتماعی نقل شده بود وذوق سرشار نویسنده که به نوعی تلنگری می زند براجتماع خفته ودردهارابیان میکند وحداقل احترام انسانی را طلب دارد


نظر بنده:

کتاب آنقدر بکر و زیبا مسائل اجتماعی رابه چالش کشیده وزیبا تصویر نموده که درنوع خود قابل ستایش است

تصاویری که درقابهای زیبای عکس نمود یافته که هرکدام بیشتراز خودمتن هم شاید گویای مطلب هستند باطراحی آقای هادی فراهانی

در بخش اول کتاب که بالهای انسان را دوبال ظریف عقل وعشق می داند وتداعی گر قصه شیخ اشراق می شود:

: پس منظور از پرواز انسان ، پرواز باهواپیمانیست،بلکه پرواز خود انسان است آن هم بدون بال ، یعنی بدون بالی که دیده شود .بادوبال ظریف عقل وعشق .با دوبال لطیف خیال واحساس"