کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم
کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم

بی بال پریدن




عنوان : بی بال پریدن

نویسنده:قیصر امین پور

 ناشر:افق

چاپ دوازدهم


پیشکش شده :"به پدرم، ویادمادرم که پیش ازبال گشودن من پرکشیده بود....


درباره نویسنده:قیصرامین پور:متولد 2اردیبهشت 1338 درشوشتر اتوابع خوزستان که سال 57 دامپزشکی تهران قبول شد وانصراف داد وادبیات خواند تامقطع دکتری

شاعری که درحوزه هنری تاثیر بسیاری داشت درقالب رباعی ودوبیتی وغزل شعرسرود اناهرگز بدون قافیه نسرود

درسال 69 مشغول تدریس دردانشگاه تهران وجایزه نیمایوشیج بانام مرغ آمین راکسب کرد درسال 1382 بعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد

دربامداد 8آبان 1386 دنیاراترک کرد


ازاوآثار بسیار زیادی به شعر وگاه نثر ودرزمینه کودک ونوجوان هم به یادگار مانده است.


اشعار با مضامینی بکر وااندیشه هایی امروزی بسیار پرمخاطب بود

گزیده شعر:

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

                           زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

                      پافشاری شگفت دردهاست

خلاصه کتاب:


داستان بی بال پریدن وتقسیم بندی پروازها که آدمی به جایی می رسد که بی ال پرواز میکند تاخدا

کتابها مثل آدمها هستند :تشبیه جال وبکر کتابها وظاهر ومحتوایشان به انسانها وافکار وشخصیتشان

ودربخش بعدی آدمها به کتابها تشبیه شده اند 

زندگی درحاشیه وجستی به زندگی حاشیه نشینان شهرها که ح زندگی دارند ودائم نادیده گرفته می شوند 

تقسیم عادلانه شمال وجنوب وبرتری مرفهان شمال نشین شهر 

وخدایی که درهمه سمتی هست شمال وجنوب وشرق وغرب ندارد ودرنزدیکی خانه نویسنده خانه دارد

کوچه های روستا وپاکی وزلالیت روستایی که به حقارت شهر نشینی می انجامد

وسرو.دی برای پاکی 

چراغ هایی که کنترل زندگی آدمهرادرشهردردست گرفته اند


درباره کتاب:


پرواز بدن بال ؟! امکانپذیر نیست اما آدمی می تواند تا جایی برسد که ملایک هم به گردش نرسند 

کتاب بی بال پریدن به زبانی ساده وصمیمی ولحنی کودکانه ولطافتی قیصر گونه به روایت 11 داستانک یا دلنوشته پرداخته که مضمون آن انتقاد از وضعیت اجتماعی واقتصادی ونابرابریهاست

نویسنده بابیانی تمثیلی به تقسیم بندی وتعریف آدمها وکتابها پرداخته ، مشکلات شهر نشینی ، انتقادازدیدگاه عموم نسبت به حاشیه نشینان ، احقاق حقوق انسانی واجتماعی مردمانی که به واسطه نبود امکانات به شهر نشینی روی آورده اند وبا مشاغل کاذب وپست اجتماعی تحقیر شده اند.

لزوم احترام به همه مشاغل درهمه سطوح اجتماعی بابیان دلنوشته ای ازیک رفتگر که همه مابه نوعی رفتگریم

قیصر برابری وبرادری آدمهارا میخواهد که همه ما بندگان یک خدای واحدیم وخداوند همه جا حاضر وناظر است 


از قیصر امین پور بیشتر شعر خوانده بودم تانثر وبرایم تازگی داشت .اکثر مطالب کتاب درشبکه های اجتماعی نقل شده بود وذوق سرشار نویسنده که به نوعی تلنگری می زند براجتماع خفته ودردهارابیان میکند وحداقل احترام انسانی را طلب دارد


نظر بنده:

کتاب آنقدر بکر و زیبا مسائل اجتماعی رابه چالش کشیده وزیبا تصویر نموده که درنوع خود قابل ستایش است

تصاویری که درقابهای زیبای عکس نمود یافته که هرکدام بیشتراز خودمتن هم شاید گویای مطلب هستند باطراحی آقای هادی فراهانی

در بخش اول کتاب که بالهای انسان را دوبال ظریف عقل وعشق می داند وتداعی گر قصه شیخ اشراق می شود:

: پس منظور از پرواز انسان ، پرواز باهواپیمانیست،بلکه پرواز خود انسان است آن هم بدون بال ، یعنی بدون بالی که دیده شود .بادوبال ظریف عقل وعشق .با دوبال لطیف خیال واحساس"



نظرات 7 + ارسال نظر
کتابخانه استادداوود میرباقری یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 11:04

سلام همکارعزیزهمیشه نقدتان زیباست.

سلام
این لطف شماست

زمانی چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 16:30

خوب واکاوی نمودید.خدا قوت

کتابخانه مجن چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 09:30 http://sheakhmofid.blogfa.com

سلام
ممنون ک نگاشتید

سلام
ممنون که سرزدین

فجر سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 16:11

سلام
خداقوت
خوش میاد از این جزئی نگاری و این طرح مخصوص خود شماست،فصل به فصل. و این یعنی چکیده نویسی،حفظ امانت.

سلام
خدایاورتان
خیلی لطف دارین ولی نقاط ضعفم روهم میگفتین ایکاش

مداد کوچک سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 13:36 http://medadekuchak.blogsky.com

" در یک عصرآبانیِ بارانی که گنجشکها از پشت پنجره مرا کتاب به دست دید می زدند و مادرم دم نوشی ؛ پدرم انگوری ؛ و پسر سر به هوا
بی بال پریدن را به زلالیِ یک ربع ، خُرده ای نوشیدم "

نقطه ی مشترکی داشت که من!

به گمانم کوچه

به گمانم لبخند

به گمانم یک چترْ !

همه بی بال و پریم

همه را دریابیم

مداد کوچک

" نثر هایش حرف نداشت ؛ تصاویرش علی الخصوص صفحه ی 17 کلماتی که از حاشیه ی قاب ؛ می نشینند درست وسطش " خیلی حال خوبْ کن بود . . .

و نوشته ی زیبایتان با تمامی جزئیات حالمان را بیشترترْ .
خدا قوت نون و القلم

سپاسگزارم
اینهمه قابل شمارانداشت

جاده سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 09:26 http://514313.blogfa.com/

سلم
احساس کردم از آن دست کتاهای باشد که شما دوست دارید
مطب ساده ای نوشتید. نقد که نکردین فقط حس خودان را نوشتید در آن.
غلطهای مرا ببخشید . شاید مثل شما تندتند نوشتم که چدتا غلط املایی دارم.

سلام برشما
کمی بیشتر نوشتم .البته که کتاب دوست داشتنی بود .
اما این متن زیبا رو نقد لازم نبود

سجاد سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 09:20 http://love19.blogfa.com

[گل]سلام
وب قشنگی داری به منم سر بزن منتظرتم[گل]
با تبادل لینک موافقی بگو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.