کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم
کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم

نقد اززبان دکتر منصوریان درلیزنا

چیستی و چگونگی نقد کتاب: نکته‌ها و اشاره‌ها

منبع : لیزنا
یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی
چیستی و چگونگی نقد کتاب: نکته‌ها و اشاره‌ها

 

مقدمه

در این یادداشت می‌خواهم به سه پرسش دربارهء چیستی و چگونگی نقد کتاب پاسخ دهم، به آن امید که مقدمه‌ای موجز و مختصر برای بحث‌ها و گفتگو‌های مفصل در این زمینه باشد: نخست آنکه نقد کتاب چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟ دوم آنکه چرا باید نقد بنویسیم، نقدهای ما به چه کار می‌آید و چه سودی دارد؟ و چگونه نقد بنویسیم که خوب و خواندنی و در نهایت مفید و موثر باشد؟

 

پرسش نخست: نقد کتاب چیست؟

داوری مخاطبان هر اثر دربارهء محتوا، ساختار و مضمونی که دارد نقد آن اثر محسوب می‌شود. این نقد می‌تواند شفاهی یا مکتوب، مختصر یا مفصل، توصیفی یا تحلیلی، سطحی یا عمیق، یک جانبه یا چند جانبه و سرانجام منصفانه یا مغرضانه باشد. زمانی که کتابی را می‌خوانیم و درباره‌اش صحبت می‌کنیم، خواسته یا ناخواسته وارد عرصه نقد شده‌ایم. زیرا سخن گفتن دربارهء آثار مختلف معمولاً همراه با شکلی از توصیف و تحلیل یا گونه‌ای از روایت و داوری است. در هنگام گفتگو دربارهء هر اثر نخست شمه‌ای از محتوا و مضمون آن را برای شنونده روایت می‌کنیم. بعد هم نظرمان را اعلام می‌کنیم که این ساده‌ترین شکل نقد است. اگر داوری ما به چند جمله و گزاره محدود شود، نقدی مختصر است. اگر با جزئیات بیشتر همراه باشد، مفصل و گسترده خواهد بود. اگر بدون سوگیری و پیش‌داوری دربارهء آثار صحبت کنیم و از دایره انصاف خارج نشویم، آنگاه امید بیشتری برای ارائه یک نقد منصفانه خواهیم داشت.

 

پرسش دوم: چرا باید نقد بنویسم؟

وقتی می‌پرسیم چرا باید نقد بنویسم، این پرسش می‌تواند سه وجه داشته باشد. نخست سخن بر سر سودمندی آن است. به این معنا که نوشتن نقد چه فایده‌ای دارد و چه کسی از آن بهره خواهد برد؟ در پاسخ می‌توان گفت نخستین کسی که از نوشتن نقد سود می‌برد، نویسنده نقد یا همان منتقد است. زیرا با نوشتن دربارهء کتاب‌ها به شناخت بیشتری از آنها دست می‌یابیم. کتاب را به سادگی از یاد نمی‌بریم و به این ترتیب فهرستی از آنچه می‌خوانیم را ثبت و ضبط می‌کنیم. توان توصیف، تحلیل و تفسیر ما نیز بهبود خواهد یافت. به بیانی دیگر، با نوشتن یک نقد توان خود را در عالمانه سخن گفتن می‌آزماییم و مهارت‌های خود را در این زمینه تعالی می‌بخشیم. دومین کسی که از نقد بهره خواهد برد، نویسنده و سایر پدیدآورندگان کتاب هستند. به این ترتیب، مترجم، ویراستار، طراح جلد، ناشر و سایر متولیان عرصه نشر از کاستی‌های اثری که منتشر کرده‌اند آگاه می‌شوند و با توجهی که به امتیازهای کارشان شده به استمرار کار فرهنگی تشویق خواهند شد. سرانجام به کمک نقدی که می‌نویسیم جامعه مخاطبان با آثار جدید آشنا می‌شوند و از نقاط قوت و ضعف آنها مطلع خواهند شد.

البته وقتی می‌پرسیم چرا باید نقد بنویسیم این چرایی می‌تواند ناظر بر کارکرد یا هدف نقد باشد. به این معنا که نقد به چه کارآید؟ چه کارکردی دارد و از نوشتن نقد چه هدفی داریم؟ کارکرد اصلی نقد در حفظ پویایی و نشاط در بازار نشر است. نقد عالمانه و منصفانه فضایی برای گفتگو در بازار نشر می‌گشاید و بر رونق آن می‌افزاید. بدون نقد عرصهء نشر دچار سکون و سکوت می‌شود. در حالی که کتاب رسانه‌ای برای تعامل و گفتگوست و قرار است بخشی از گفتگو درباره کتاب در قالب نقد متجلی شود. نقد نوعی کنترل کیفیت در قلمرو نشر محسوب می‌شود و عیار و معیاری است که به کمک آن می‌توان آثار ارزنده و ماندگار را ازآثار سطحی و سخیف متمایز کنیم. هر کتابی که منتشر می‌شود، علاوه بر محتوایی که عرضه می‌کند کانونی برای گفتگو در جامعه به شمار می‌آید. سهم کتاب در ایجاد این کانون بسیار ارزشمند است و باید آن را به فال نیک گرفت.

 

پرسش سوم: چگونه نقد بنویسم؟

برای نوشتن یک نقد خوب و خواندنی پنج نکته را به خاطر داشته باشید. نخست آنکه به اختصار محتوای اثر را معرفی کنید. نقد بدون توصیفِ متن اصلی ناقص است. تصور نکنید همه مخاطبان شما کتاب را خوانده‌اند. اتفاقاً بسیاری از آنان کتاب مورد نظر را نمی‌شناسند و نقد شما را می‌خوانند تا با آن آشنا شوند. بنابراین، باید تصویری کلی از کتاب ترسیم کنید. در این توصیف نیازی نیست وارد جزئیات شوید. فقط کافیست کلیت ماجرا را تعریف کنید. مثلاً من در معرفی رمان «بی‌نام» اثر جاشوا فریس دورنمای  اثر را برای مخاطب ترسیم کرده‌ام. خوانندهء نقد با محتوا و مضمون کتاب آشنا می‌شود، اما از خواندن متن اصلی بی‌نیاز نخواهد شد. زیرا پایان داستان را ننوشته‌ام تا کتاب جذابیت خودش را داشته باشد. شما می‌توانید به شکل‌های مختلف بر کیفیت توصیف خود بیافزایید. مثلاً جای اثر مورد نظر را در میان آثار مشابه مشخص کنید. مثلاً اگر کتاب مورد نظر شما رمان است، بنویسید چه نوع رمانی است. آیا رمانی تاریخی است؟ عاشقانه است؟ استاد جمال میرصادقی در کتاب «راهنمای رمان‌نویسی» ۶۴ نوع رمان را معرفی کرده است. بنابراین، رمانی که شما خوانده‌اید حتماً در یکی از این رده‌ها قرار خواهد گرفت. بنابراین، توصیف شرط لازم و اولیهء نقد است.

دومین نکته این است که همیشه می‌توانید روایت خودتان را از ماجرای خواندن اثر مورد نظر بنویسید. مثلاً به عنوان مقدمه بگویید چه شد با این کتاب آشنا شدید، چه ویژگی مشخصی در آن وجود داشت که باعث شد برایتان جذاب شود. آیا به توصیه دیگران آن را خواندید یا تصادفاً با آن آشنا شدید. همچنین می‌توانید به مخاطبان بگویید چه انگیزه‌ای باعث شد که این نقد را بنویسید و از چه منظری به آن پرداخته‌اید. مثلاً من در معرفی رمان «کافکا در کرانه» اثر هاروکی موراکامی در مقدمه گفته‌ام که برای من که کتابدارم و تابستانی را در ژاپن گذرانده‌ام، این کتاب که بخش عمده‌ء ماجراهایش در کتابخانه‌های ژاپن می‌گذرد، جذاب بود و از منظر یک کتابدار به آن نگریسته‌ام. بنابراین، خواننده می‌داند که در مقام یک منتقد ادبی به این کتاب نپرداخته‌ام و نباید انتظار نقد ادبی حرفه‌ای داشته باشد. همین جا یک نکته جانبی هم یادآوری کنم که همه حق دارند دربارهء یک اثر صحبت کنند. البته به شرط آنکه هنگام داوری موضع و جایگاه خود را مشخص سازند. بنابراین، داوری دربارهء یک رمان فقط محدود به منتقدان حرفه‌ای ادبیات نیست. زیرا اثری که منتشر می‌شود متعلق به عرصه عمومی است و بخشی از میراث مکتوب بشری محسوب می‌شود. در نتیجه همگان حق دارند دربارهء آن سخن بگویند. تنها قید و شرطی که وجود دارد این است که منظر و موقعیت خود را بشناسند. بنابراین، من هم می‌توانم دربارهء رمان موراکامی بنویسم، اما چون تخصصی در ادبیات داستانی ندارم آنچه می‌نویسم را نه یک نقد ادبی، بلکه توصیفی از نگاه یک خواننده غیرحرفه‌ای معرفی می‌کنم.

نکته سوم اینکه همیشه تصریح کنید که به چه وجه یا وجوهی از کتاب می‌پردازید. آیا نوشتهء شما فقط در حد یک توصیف ساده است یا تحلیل و تفسیری حرفه‌ای از محتوا ارائه می‌کنید. تحلیل هم می‌تواند شکل‌های مختلفی داشته باشد. مثلا ًتحلیل شما می‌تواند تاریخی، فلسفی، جامعه‌شناختی، روانشناختی یا هنری باشد. این تحلیل‌ها از بنیاد با هم متفاوتند و هر یک هدف متفاوتی را دنبال می‌کنند. مثلاً رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایفسکی در کنار ارزش ادبی والایی که دارد از ماهیتی روانشناختی و روانکاوانه برخوردار است. همین ویژگی آن را در ادبیات روسیه ممتاز می سازد و بسیاری از نقدها دربارهء آن ماهیتی روانشناختی دارند. در مثالی دیگر رمان‌هایی نظیر «درمان شوپنهاور»، «مسئله اسپینوزا» و «وقتی نیچه گریست» که در چند سال اخیر «اروین یالوم» نوشته و به فارسی ترجمه شده‌اند، نمونه‌های از آثار ادبی با ماهیتی روانکاوانه هستند که نویسنده با هدف آموزش شیوهء تازه‌ای از روان‌درمانی یا عنوان «درمان وجودی» نوشته است. بنابراین، نمی‌توان از آثار اروین یالوم سخن گفت و جنبه روانشناختی آنها را نادیده گرفت. هر چند این آثار ماهیتی فلسفی و تاریخی دارند. اما جنبهء روان‌درمانی آن برجسته است و اهمیت ویژه دارد.

چهارمین نکته مربوط به جایگاه هر کتاب در ژانر و قالبی است که منتشر شده است. ما موظیم هر اثر را در تصویر بزرگتری که در آن قرار دارد ببینیم. زیرا کتابها در ژانری که منتشر می‌شوند معنا می‌یابند و باید داوری ‌شوند. مثلاً وقتی داستان کوتاه یا رمان می‌خوانیم نباید از یاد ببریم که رمان در قلمرو ادبیات داستانی تعریف می‌شوند. بنابراین، از یاد نبریم که تخیل نویسنده سهمی اساسی در پیدایش آنها دارد و قرار نیست هر چه در آنجا می‌خوانیم عین واقعیت باشد یا مصداقی واقعی در جهان خارج برایش پیدا کنیم. مهمتر از آن نباید محتوای یک اثر داستانی را به جامعه‌ای که نویسنده در آن زیسته تعمیم دهیم. زیرا داستان و رمان گزارش جامعه‌شناختی نیست. نتیجهء پژوهش علمی نیست. بلکه محصول خیال نویسنده است. هر چند همیشه با دنیای واقعی پیوندی ناگسستنی دارد، اما قصه است، داستان است و نباید آن را به مثابه گزارش یک تحقیق میدانی یا یک سند تاریخی مستند تلقی کنیم. مثلاً گرچه بستر تاریخی رمان «مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» تحولات قرن بیستم است و شخصیت اصلی داستان در کانون تحولات این قرن قرار دارد، اما قرار نیست این رمان راوی تاریخ قرن بیستم باشد. این دو مقوله کاملاً از هم جدا هستند و نباید با هم اشتباه شوند.

نکتهء پنجم اینکه فراموش نکنید که شما «اثر» را نقد می‌کنید، نه «نویسندهء اثر» را. بنابراین، صاحب اثر هر که هست، هر نژاد، ملیت، زبان، مذهب، یا هر ویژگی شخصیتی دیگری که دارد بحث دیگری است و ما موظفیم این دو عرصه را از هم تفکیک کنیم. ما دربارهء محتوایی که در کتاب وجود دارد و دربارهء گزاره‌هایی که نوشته شده صحبت می‌کنیم. به سخنی دیگر، معرفی و نقد ما از یک اثر مستقل از نویسنده آن است. هر چند نویسنده را معرفی می‌کنیم و به رخدادهای زندگی او اشاره می‌کنیم، اما زندگی‌نامهء نویسنده مقولهء مجزایی است و نباید سایه آن بر نقد ما سنگینی کند. اساساً دوستی یا دشمنی ما با نویسنده  به هر دلیل که  باشد - نباید بر داوری ما درباره کتاب مورد بررسی تاثیر بگذارد. همانطور که درستی یا نادرستی یک گزاره مستقل از گوینده آن است، قضاوت ما هم دربارهء کیفیت یک متن باید مستقل از شخصیت پدیدآور باشد.

 

سخن پایانی

در بخش پایانی به ۱۰ نکتهء دیگر فهرست‌وار می‌پردازم و از توضیح بیشتر پرهیز می‌کنم تا گرفتار اطناب نشوم:

۱.       مراقب باشید در اشاره به نقاط قوت و ضعف اثر مورد نظر مبالغه و اغراق نکنید.

۲.       اگر دیگران هم دربارهء آن اثر قبلاً نقد و نظری نوشته‌اند به آثار آنان استناد کنید.

۳.       فقط به ذکر نقصها و کاستی‌ها اکتفا نکنید و اگر راهکاری برای رفع آن‌ها می‌شناسید، حتماً بنویسد.

۴.       اثر مورد بررسی را با آثار مشابه مقایسه کنید. این مقایسه می‌تواند شکل‌های مختلف داشته باشد. مثلاً کیفیت نگارش، ساختار و مضمون آثار می‌توانند مبنای مقایسه قرار گیرند.

۵.       همیشه می‌تواند یک اثر را با آثار دیگر همان نویسنده مقایسه کنید. مثلاً بنویسید که به نظر شما این کتاب چه امتیازی نسبت به آثار قبلی او دارد و یا دچار چه کاستی و نقصانی شده است.

۶.       در داوری خود به زمانه و زمینه‌ای که اثر مورد نظر در آن نوشته شده توجه کنید. هر متن در بافتی که نوشته شده معنا می‌یابد.

۷.       مخاطب اثر را بشناسید و ببینید که نویسنده کتابش را برای چه گروهی نوشته و چقدر در رساندن پیامش موفق بوده است.

۸.       مخاطب نوشتهء خود را از یاد نبرید و خودتان را در موقعیت او قرار دهید. بنابراین، سعی کنید به پرسشهای احتمالی‌اش پاسخ دهید. مثلاً نخستین پرسش اغلب خوانندگان این است که چه امتیازی باعث شد که شما به این کتاب بپردازید.

۹.       با توجه به اهمیت زبان در ارزیابی آثار، به جنبه‌های زبانی و نگارشی کتاب مورد نظر نیز توجه کنید. زبان ظرف اندیشه است.

۱۰.    نقد خود را به بیانی ساده و شفاف بنویسید. گویی در حضور مخاطب نشسته و با او گفتگو می‌کنید. به همین سادگی!

 

منابع

منصوریان، یزدان (۱۳۹۳) زیبا و خیال انگیز و واقعی: تصویری از کتابخانه در رمان کافکا در کرانه. جهان کتاب. سال ۱۹، ش. ۱ و ۲، ص. ۱۰-۱۲.

منصوریان، یزدان (۱۳۹۳) نافرمان: نامی برای بی‌نام (مروری بر رمان «بی‌نام»). جهان کتاب. سال ۱۹، ش. ۱۱ و ۱۲، ص. ۴۲-۴۴.

منصوریان، یزدان (۱۳۹۴) یک قرن زندگی در یک قدمی مرگ: مروی بر رمان مردِ صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد. جهان کتاب، دوره ۲۰، ش. ۳-۵، ص. ۲۱-۲۰.

میرصادقی، جمال (۱۳۸۹) راهنمای رمان‌نویسی. تهران: سخن.

یالوم، اروین (۱۳۸۲) وقتی نیچه گریست. ترجمه سپیده حبیب. تهران: کاروان.

یالوم، اروین (۱۳۹۱) درمان شوپنهاور. ترجمه سپیده حبیب. تهران: نشر قطره.

 

یالوم، اروین (۱۳۹۳) مسئله اسپینوزا. ترجمه حسین کاظمی یزدی. تهران: صبح صادق.

کتاب خوان آذرماه


معرفی کتب آذرماه 95


گزارش نشست کتابخوان توسط دبیرکل

۶۰ هزار نفر در سلسله نشست‌های کتاب‌خوان شرکت کردند

منبع : لیزنا
دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، با اشاره به مشارکت نزدیک به ۶۰ هزار نفر از اقشار مختلف در سلسله نشست‌های کتاب‌خوان، گفت: اینکه ما توانسته‌ایم به سمتی حرکت کنیم که افراد به صورت رو در رو و چهره به چهره در نشست‌هایی گردهم آیند و برای یکدیگر کتاب معرفی کنند، دستاورد کمی نیست.
60 هزار نفر در سلسله نشست‌های کتاب‌خوان شرکت کردند

به گزارش لیزنا،  سومین نشست «کتاب‌خوان» ویژه اصحاب رسانه، شامگاه یکشنبه (۱۶ آبان) همزمان با بزرگداشت روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار، با حضور علیرضا مختارپور، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، جمعی از مدیران نهاد و همچنین جمعی از فعالان حوزه مطبوعات و رسانه، در هتل انقلاب تهران برگزار شد.


مشارکت ۶۰ هزار نفر در سلسله نشست‌های کتاب‌خوان

علیرضا مختارپور در این نشست طی سخنانی گفت: در طول برگزاری سلسله نشست‌های کتابخوان که کمتر از یک سال و نیم از آغاز آن می‌گذر، نزدیک به ۶۰ هزار نفر از اقشار مختلف در جمع‌های چون مدارس، مساجد، حوزه‌های علمیه حتی زندان‌ها، هرکدام در مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه یکی از کتاب‌هایی را که خوانده‌‌اند با دیگران به اشتراک گذاشته‌اند که به اعتقاد من این اتفاق دستاورد کمی نیست. اینکه ما توانسته‌ایم به سمتی حرکت کنیم که افراد رو در رو و چهره به چهره در نشست‌هایی گردهم آیند و برای یکدیگر کتاب معرفی کنند اتفاق مبارکی است.
وی با اشاره به برخی تحقیقات صورت گرفته درباره آسیب‌های فضای مجازی، گفت: امروزه گسترش فناور‌ی‌های نوین و مخصوصا فضای مجازی در کشور، جامعه فرهنگی ما را ما با آسیب‌هایی روبه رو کرده است. طبق نظرسنجی و تحقیقی که یکی از مراکز معتبر کشور در خرداد امسال انجام داده، نشان می‌دهد که ۶۰ درصد کاربران فضای مجازی به خصوص با استفاده از تلفن همراه، بین ساعت ۸ تا ۱۲ شب از این شبکه‌ها استفاده می‌کنند. ۳۷ درصد در ساعت ۴ تا ۸ بعد از ظهر، ۰۴/۹ درصد نیز از ساعت ۶ صبح تا ۱۲ ظهر در حال استفاده هستند.
دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، افزود: اگر در این آمار دقت کنیم متوجه می‌شویم که ۶۰ درصد کاربران شبکه‌های مجازی بین ۸ تا ۱۲ شب یعنی درست در زمانی که فرد در محیط خانه و خانواده قرار دارد، به استفاده از فضای مجازی می‌پردازند. بر همین اساس و به اذعان کارشناسان امروزه گفت‌وگوهای اعضای خانواده در کشور ما به حداقل ۲۰ دقیقه در روز رسیده است. یعنی در حالی مدت گفت‌وگوی میان خانواده‌ها به ۲۰ دقیقه در روز رسیده که پدر، مادر و فرزندان گاهی ساعت‌ها مشغول گشت و گذار در شبکه‌های مجازی هستند.
مختارپور تأکید کرد: غرض از مطرح کردن این موضوعات اعلام مخالفت با این شبکه‌ها نیست، بلکه برعکس از این شبکه‌ها می‌توان در جهت ترویج کتاب، تعاملات اجتماعی و حتی جلوگیری از آسیب‌های اجتماعی استفاده کرد، اما به شرطی که ما بتوانیم از این فناوری و تکنولوژی درست استفاده کنیم.


اینترنت ساختار اندیشه آدمی را تغییر می‌دهد 

وی در ادامه به معرفی کتابی با عنوان «اینترنت با مغز ما چه می‌کند» پرداخت و گفت: این کتاب اثری از نیکلاس کار است که با دو ترجمه در ایران منتشر شده؛ در یکی از این ترجمه‌ها که با عنوان «کم عمق‌ها» از سوی انتشارات مازیار منتشر شده، پاورقی‌های کتاب حذف شده و ناشر اعلام کرده که به دلیل اینکه وجود این پاورقی‌ها به افزایش قیمت کتاب منجر می‌شود، پاورقی‌ها را از کتاب حذف کرده، اما ترجمه دوم که توسط محمود حبیبی با همان عنوان «اینترنت با مغز ما چه می‌کند» منتشر شده، پاورقی‌های کتاب را هم ارائه کرده است.
دبیرکل نهاد کتابخانه‌های کشور درباره محتوای این کتاب توضیح داد: این کتاب که در سال ۲۰۱۱ نوشته شده از کتاب‌های مهم اندیشه‌ای در حوزه اینترنت است. در این کتابِ نزدیک به ۴۳۰ صفحه‌ای، صرف نظر از محتوای چیزی که از اینترنت و فضای مجازی دریافت می‌کنید، نکته‌ای نویسنده بر روی آن تأکید دارد این است که این کتاب با تحقیقات مختلف در علوم مختلف روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، پزشکی، فیزیک ثابت می‌کند که اینترنت فقط محتوای ذهن ما را تغییر نمی‌دهد، بلکه کارکرد و ساختار اندیشه آدمی را تغییر می‌دهد. به عبارت دیگر اینترنت نوع اندیشیدن انسان را تغییر می‌دهد و بر این اساس، انسان را از موجودی متفکر به موجودی کم عمق تبدیل می‌کند. موجودی که نوع اندیشه او با پیش از اینکه با اینترنت مشغول شود، بسیار متفاوت شده است.


بررسی باورهای کهن و خرافه‌های نوین از نگاه نویسنده انگلیسی

وی در ادامه به معرفی کتاب دیگری با عنوان «باورهای کهن و خرافه‌های نوین» پرداخت و گفت: این کتاب در سال ۱۹۶۴ منتشر شده، یعنی حدود ۵۰ سال پیش از نگارش و انتشار کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند»؛ این کتاب امروز در کشور ما نایاب است، البته گویا ناشر این کتاب قصد دارد تا در آینده‌ای نزدیک این اثر را دوباره منتشر کند. این کتاب نوشته مارتین لینگز است که ما این نویسنده را با کتاب «محمد (ص) بر پایه متون کهن» از این نویسنده که از سوی انتشارات حکمت منتشر شده می‌شناسیم.
دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور با بیان اینکه «مارتین لینگز یکی از برجسته ترین نویسندگان سنت‌گرای انگلیسی و منتقد دنیای مدرن است» ادامه داد: نویسنده در این کتاب که در سال ۱۹۶۴ سال نوشته شده اشاره می‌کند که ما امروز یک سلسله خرافه‌های نوین داریم و یک تعداد باورهای کهن. در مورد خرافه‌های نوین درباره موضوع «سواد» صحبت می‌کند و شاید تعجب کنید که سواد را به عنوان یک خرافه نوین مطرح می‌کند. در مورد دموکراسی، اومانیسم و علم جدید صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که از دید او بشر چه وضعی داشته است. نویسنده در این کتاب می‌گوید «این اغتشاشی که بشر در اثر هجوم اطلاعات به آن دچار شده، چه وضع نابسامانی پیدا کرده»، اما او زنده نماند تا ببیند که ما امروز در چه عصری از انفجار اطلاعات و اینترنت زندگی می‌کنیم.
وی با اشاره به بخش‌هایی از این کتاب گفت: نویسنده در این کتاب اشاره می‌کند که حتی در میان اعراب جاهلی که سواد گسترش نداشته، مردم اشراف عرب فرزندان خود را برای آموختن فصاحت و بلاغت عربی، به میان قبایل بدوی عرب می‌فرستادند و به طور خاص به بعضی از سنت‌های انگلیسی اشاره می‌کند و می‌گوید هنوز هم در روستاهای دور افتاده انگلیس است که مردم به نثر فاخر سخن می‌گویند، نه در شهرهای پیشرفته انگلستان. سپس «شهر» را به عنوان یکی از خرافه‌های نوین مطرح می‌کند و می‌گوید که در قدیم شهر محل فساد، تباهی، ترس، وحشت و نفرت بود و روستا محل زندگی پک، پاکیزه، مطهر و معنوی بود.
مختارپور تصریح کرد: فارغ از جهت‌گیری ما درباره محتوای کتاب که در این باره بحث‌های بسیاری وجود دارد، اما از جهت اینکه یک نویسنده چطور می‌تواند خود را از قید و بند باورهایی که امروز مشهور شده رها کند، کتاب خواندن است. اگر هر فرد این دو کتاب را با هم بخواند، می‌تواند به تحولی که در این ۵۰ الی ۶۰ سال اخیر در این زمینه رخ داده پی ببرد.

در این نشست مونا برجی‌خانی، خبرنگار خبرگزاری تسنیم، به معرفی کتاب «صداهایی از چرنوبیل» نوشته سوتلانا الکسیویچ، زهرا جعفری، خبرنگاری خبرگزاری نسیم آنلاین، کتاب مجموعه داستان‌های عاشورایی «آینه» نوشته اکبر صحرایی، میترا لبافی خبرنگار واحد مرکزی خبر، کتاب «۵۰ روش برای ایجاد ارتباط سازنده» نوشته استیو چاندلر و الهه حسینی، خبرنگار خبرگزاری لیزنا، به معرفی کتاب «هویت» نوشته میلان کوندرا پرداختند.
همچنین در این نشست تجربیاتی از مطالعه کتاب «گزارشگری خوب» نوشته آبراهام آمیدور، از سوی علی‌الله سلیمی، نویسنده و منتقد ادبی، کتاب «امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی» نوشته مایکل کوک از سوی یاسر هدایتی، کتاب «نقطه» نوشته حسین انتظامی، از سوی حمید بهشتی، خبرنگار خبرگزاری ایبنا با حاضران در این نشست به اشتراک گذاشته شد.
صادق رحمانی، مدیر رادیو فرهنگ و سید احسان باقری، رئیس خانه عکاسان ایران نیز از دیگر ارائه دهندگان این نشست بودند که به معرفی آثاری از خود، با عناوین «سبزها قرمزها» و «پیاده آمده‌ام» پرداختند.

 

سلسله نشست‌های «کتاب‌خوان» به همت نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و با هدف به اشتراک‌گذاری کتاب‌های خوانده شده، در جهت ترویج و تبلیغ مطالعه در قالب معرفی کتاب برگزار می‌شود.پیش از این نیز دو نشست «کتاب‌خوان» ویژه اصحاب رسانه در ماه‌های مرداد و آبان ۱۳۹۴ به مناسبت روز «خبرنگار» و بزرگداشت روز «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» برگزار شده است.

بیست وچهارمین دوره هفته کتاب گرامیباد


بیست و چهارمین دوره هفته کتاب، با شعار «ایران می‌خواند»  از ۲۴ آبان ماه آغاز خواهد شد.
«ایران می‌خواند» شعار بیست و چهارمین دوره هفته کتاب





به گزارش لیزنا، شعار هفته کتاب امسال، «ایران می‌خواند» انتخاب شده است. امسال نیز همانند سال‌های گذشته هر روز از روزهای هفته کتاب، با عنوانی خاص نامگذاری شده است که شعار «ایران می‌خواند» را تداعی خواهد کرد. «ایران می‌خواند» ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی را در سراسر کشور طنین انداز می‌کند.

 

روزهای بیست و چهارمین دوره هفته کتاب، به شرح زیر نامگذاری شده است:

۱.  دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و خانواده» و شعار «خواندن، چراغ امید در خانواده»

۲.   سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و دانشگاه» و شعار «خواندن، بنیان دانش»

۳.  چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و رسانه» و شعار «خواندن، رسانه‌ای کهن»

۴.   پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و کودک» و شعار «خواندن، آینده‌ای روشن»

۵.   جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و هنر» و شعار «خواندن، تعالی هنرمندانه روح»

۶.   شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و تکنولوژی» و شعار «فضای نو، ابزار جدید»

۷.   یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و امام حسین» و شعار «خواندن، قیام برای آگاهی»

۸.   دوشنبه ۱ آذر ۱۳۹۵ نیز مراسم اختتامیه هفته کتاب برگزار می‌شود.

 

 بیست و چهارمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران از ۲۴ آبان ماه الی ۱ آذر ۱۳۹۵ در سراسر کشور برگزار می‌شود

بیست وچهارمین دوره هفته کتاب گرامیباد


بیست و چهارمین دوره هفته کتاب، با شعار «ایران می‌خواند»  از ۲۴ آبان ماه آغاز خواهد شد.
«ایران می‌خواند» شعار بیست و چهارمین دوره هفته کتاب





به گزارش لیزنا، شعار هفته کتاب امسال، «ایران می‌خواند» انتخاب شده است. امسال نیز همانند سال‌های گذشته هر روز از روزهای هفته کتاب، با عنوانی خاص نامگذاری شده است که شعار «ایران می‌خواند» را تداعی خواهد کرد. «ایران می‌خواند» ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی را در سراسر کشور طنین انداز می‌کند.

 

روزهای بیست و چهارمین دوره هفته کتاب، به شرح زیر نامگذاری شده است:

۱.  دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و خانواده» و شعار «خواندن، چراغ امید در خانواده»

۲.   سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و دانشگاه» و شعار «خواندن، بنیان دانش»

۳.  چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و رسانه» و شعار «خواندن، رسانه‌ای کهن»

۴.   پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و کودک» و شعار «خواندن، آینده‌ای روشن»

۵.   جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و هنر» و شعار «خواندن، تعالی هنرمندانه روح»

۶.   شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و تکنولوژی» و شعار «فضای نو، ابزار جدید»

۷.   یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۵ با عنوان «کتاب و امام حسین» و شعار «خواندن، قیام برای آگاهی»

۸.   دوشنبه ۱ آذر ۱۳۹۵ نیز مراسم اختتامیه هفته کتاب برگزار می‌شود.

 

 بیست و چهارمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران از ۲۴ آبان ماه الی ۱ آذر ۱۳۹۵ در سراسر کشور برگزار می‌شود

اعلام نشست کتابخوان مهرماه

به اطلاع اعضا ومراجعین گرامی میرساندنشست کتابخوان مهرماه:

روز سه شنبه

مورخه 27/7/95

راس ساعت 16

درمحل کتابخانه ن والقلم برگزار خواهد شد



شرکت برای عموم آزاد است


19مهرماه بزرگداشت شفیعی کدکنی

تولد 19 مهرماه 1318 درتربت حیدریه

دکترای زبان وادبیات فارسی ازدانشگاه تهران

شاعر،پژوهشگر ونویسنده

سبک شعری:سنتی ونیمایی


نمونه شعر:

آرزو

به جان،جوشم که جویای توباشم

خسی برموج دریای توباشم


تمام آرزوهای منی کاش

یکی ازآرزوهای توباشم


دیباچه


بخوان به نام گل سرخ ،درصحاری شب

که باغ ها همه بیدار وبارورگردند

بخوان،دوباره بخوان،تاکبوتران سپید

به آشیانه خونین  دوباره برگردند.

بخوان به نام گل سرخ،دراوراق سکوت

که موج واوج طنینش ز دشت ها بگذرد.....


8مهرماه روز بزرگداشت مولانا گرامیباد



زندگی نامه جلال‌الدین محمد بلخی ملقب به مولانا

جلال‌الدین محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی معروف‌به جلال‌الدین محمد بلخی، مولوی، مولانا، جلال‌الدین رومی و رومی از مشهورترین شاعران فارسی‌زبان ایرانی  است. نامش محمد و لقبش در دوران زندگی خود «جلال‌الدین» و گاهی «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» بوده و لقب «مولوی» در قرن‌های بعد برای وی به کار رفته و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. خانوادهٔ وی از خانواده‌های محترم بلخ بود و پدرش هم از سوی مادر به قولی دخترزادهٔ سلطان محمد خوارزمشاه بود، هرچند «بدیع‌الزمان فروزانفر» از مولوی‌شناسان نامدار با ارائهٔ دلایل کافی این نظریه را رد کرده‌است.

آغاز زندگی

مولاناجلال‌الدین محمد بلخی در 15 مهرماه 586  - ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری - در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف‌به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و عارفان بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال 592 -  ۶۱۰ هجری - هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. در طول سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال 609 - ۶۲۸ هجری - جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.

همه کردند رو به فرزندش                  که تویی در جمال مانندش

شاه ما زین سپس تو خواهی بود        از تو خواهیم جمله مایه و سود

سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت.

بود در خدمتش به هم نه سال       تا که شد مثل او به قال و به حال

شمس

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود شد و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی در 16 آذر 623  - ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ هجری -  نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی       سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم     بازیچهٔ کودکان کویم کردی

پیوستن شمس به مولانا

روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا اندیشید و گفت: «بایزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد.»پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

ونگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس در حدود سال 623 - ۶۴۲ هجری - به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌هایش او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غروب موقت شمس

مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در 27 اسفند ماه 624 - ۲۱ شوال ۶۴۳ هجری - هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان        که ببخشا مکن دگر هجران

توبهٔ ما بکن ز لطف قبول         گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند. شمس بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غروب دائم شمس

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس را از سر گرفتند. شمس از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن             که نداند کسی کجایم من

همه گردند در طلب عاجز             ندهد کس نشان ز من هرگز

چون بمانم دراز، گویند این            که ورا دشمنی بکشت یقین

او سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد و از تاریخ سفر و چگونگی آن کسی چیزی نمی‌داند.

 

شیدایی مولانا

مولانا در دوری شمس ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب در سماع رقصان شد         بر زمین همچو چرخ گردان شد

مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس را نیافت؛ ولی حقیقت شمس را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح‌الدین زرکوب

مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی

حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود.

درگذشت مولانا

آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیهمولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در 3 دی ماه 652 -  ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری - درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانه شدند             همه مشغول این فسانه شدند

روز و شب بود گفتشان همه این         که شد آن گنج زیر خاک دفین

 

 

آثار منظوم :

مثنوی معنوی

مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت می‌کند/از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌کند. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود

مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

نکته دیگری در مورد این کتاب وجود دارد و آن این است که این کتاب (بجز در ۳۵ بیت نخست آن که به «نی نامه» معروف است) مجموعه اشعار فی‌البداهه‌ای است که وی به روی منبر می سروده تا به مردم با زبان شعر و داستان نکاتی را بیاموزد.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند               واز جدایی‌ها شکایت می‌کند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق        تا بگویم شرح درد اشتیاق

آدمی فربه شود از راه گوش                   جانور فربه شود ازحلق و نوش

آدمی مخفی است در زیر زبان                این زبان پرده‌است بر درگاه جان

آزمودم مرگ من در زندگی است             چون رهم زین زندگی، پایندگی است

آفت ادراک آن حال است و قال               خون به خون شستن محال است و محال

آب کم جو تشنگی آور بدست                 تا بجوشد آبت از بالا و پست

آنچه اندر آینه بیند جوان                         پیر اندر خشت بیند بیش از آن

از پی هر گریه آخر خنده ایست             مرد آخربین مبارک بنده ایست

از محبت، نار نوری می‌شود                  وز محبت، دیو حوری می‌شود

ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد      یعنی او از اصل این زر بوی برد

 مرگ تبدیلی که در نوری روی             نه چنان مرگی که در گوری روی

ای که تو از ظلم چاهی می‌کنی         از برای خویش دامی می‌تنی

این جهان کوه‌است و فعل ما ندا         باز گردد این نداها را صدا

پا تهی گشتن به‌است از کفش تنگ          رنج قربت به که اندر خانه جنگ

پس کلوخ خشک در جو کی بود؟       ماهیی با آب، عاصی کی شود؟

پیش چشمت داشتی شیشه کبود   زان جهت عالم کبودت می‌نمود

پیش مؤمن کی بود این قصه خوار    قدر عشق گوش، عشق گوشوار

تا که احمق باقی است اندر جهان     مرد مفلس کی شود محتاج نان

تیغ‌دادن در کف زنگی مست              به که آید علم، ناکس را بدست

چون زخود رستی همه برهان شدی        چون که گفتی بنده‌ام سلطان شدی

چون که دندان تو را کرم اوفتاد          نیست دندان بر کنش ای اوستاد

زآنهمه بانگ و علا لای سگان            هیچ واماند ز راهی کاروان؟

سخـت‌گیری و تعصـب خامی است        تا جنینی کار خون‌آشامی است

شب غلط بنماید و مبدل بسی         دید صائب شب ندارد هرکسی

صورت زیبا نمی‌آید به کار                حرفی از معنی اگر داری بیار

ظالم آن قومی که چشمان دوختند        وز سخن‌ها عالمی را سوختند

عاقبت جوینده یابنده بود               چونکه در خدمت شتابنده بود

عشق‌هایی کز پی رنگی بود        عشق نبود عاقبت ننگی بود

عقل از سودای او کور است و کر       نیست از عاشق کسی دیوانه‌تر

عقل اول راند بر عقل دوم            ماهی از سر گنده گردد نی ز دم

عقل تا تدبیر و اندیشه کند           رفته باشد عشق تا هفتم سما

 عقل تا جوید شتر از بهر حج       رفته باشد عشق بر کوه صفا

کرد مردی از سخن دانی سؤال        حق و باطل چیست ای نیکومقال

 

 

دیوان شمس

غزلیات و «دیوان شمس» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به زبان پارسی سروده شده‌اند.

 

ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی                 برمن گذر که بوی گلستانم آرزوست

خنک آن چشم که گوهر زخسی بشناسد                  خنک آن قافله‌ای کو بودش دوست خفیر

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر                     کز دیـو و دد ملولم و انسانم آرزوست

 گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما                             گفت آن که یافت می‌نشود آنم آرزوست

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند                          تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل                   ز اشتر مست که جوید ادب و علم و هنر

عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست             هرچه گفت و گوی خلق آن ره، ره عشاق نیست

 شاخ عشق اندر ازل دان، بیخ عشق اندر ابد             این شجر را تکیه بر عرش و ثری و ساق نیست

عقل، بند ِ رهروان و عاشقان است ای پسر               بند بشکن، ره عیان اندر عیانست ای پسر

هرکه را نبض عشق می‌نجهد                                   گر فلاطون بود، تواش خر گیر

 هر سری کو ز عشق پر نبود                                    آن سرش را زدم مؤخر گیر

 

رباعیات

مولانا در کنار «دیوان شمس» و شعرهایش در «مثنوی معنوی»، رباعیات عاشقانه‌ای نیز سروده‌است. برای نمونه:

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود               جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد  هرکس                که نه عاشق است رد خواهد بود

*** 

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست      تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجود من همه دوست گرفت                نامیست زمن باقی و دیگر همه اوست

آثار منثور

فیه ما فیه

مجالس سبعه

مکاتیب

سال جهانی مولانا

مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شده‌است. یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است

روی‌دادهای سال مولانا

در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.        

در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند.  در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس و مولوی پرده‌برداری کرد.

برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش‌های بین المللی صداوسیما. 

برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.        

ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم‌توجهی مقامات ایران در کنار تشدید انزوای ایران در سال‌های اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته‌است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکیه به فال نیک می‌گیریم، اما نباید فراموش کنیم که این بزرگ مرد ادبیات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به دیگران. نباید کوتاهی کنیم.

همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است                     عشق را خود صد زبان دیگر است