کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم
کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

کتابخانه عمومی ن والقلم شاهین دژ

هرروزیک نکته بیاموزیم

دوران جهالت



سال چهارم دبیرستان بودیم که همکلاسی جدیدی اومد

ازش خوشم می اومد ومثل همه چیزای ناشناخته دوست داشتم بیشتر بشناسمش و بنابراین باهاش آشنا شدم


دوستانم هم که رفتار منودیدن اونا هم مشتاق شدن


اهل روستاهای اطراف بود .


بنابه خصوصیات وذات آدمی ، وقتی دید برامون جالبه ، برای جلب توجه بیشتر شروع کرد یه داستانهایی ازخودشون درست کردن 


ماهم دخترای دبیرستانی و احساساتی و...


باورش کردیم.... از برادر کوچک فوت شده اش گفت واینکه یه مدت توبیمارستان بستری بوده و حدود 10-12 سالش بوده وگفت که طبع شعر هم داشت ویکی ازشعراش این بوده"دوستت دارم رادلاویز ترین شعر جهان یافته ام"


مدتها  با خودم کلنجار میرفتم "خدایا حیف اینهمه استعداد که تو نوجوانی خاک بشه"


سالها بعد وقتی خوندم:


« دوستت دارم » را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است. فریدون مشیری




یه جورایی ازدروغ گویی اون وبیشتر ازجهالت خودم عصبانی شدم واحساس حماقت کردم


ودوران قبل ازآشناییم با کتاب وکتابخانه رو دوران جهالت نامیدم که تااون روز فقط کتاب درسی خونده بودیم و تک وتوک غیردرسی


درسته که امروزه با یه کلیک میتونی به حجم میلیونی اطلاعات دسترسی داشته باشی اما آیا این اطلاعات مثل گفته های همکلاسی من مستند هستند؟


دانش آموزان ما چقدر با مطالعه غیردرسی مانوس هستند، آیا بااین نسل تک بعدی که فقط چند کتاب درسی را درذهنشان قالب کرده ایم وبعدازجلسه امتحان ، همه را فراموش خواهند کرد ، میخواهیم جامعه ای آگاه ومتعالی بسازیم؟


تنها راه رهایی ازجهالت ، مطالعه بود و هست  

نظرات 4 + ارسال نظر
عبادی دوشنبه 18 خرداد 1394 ساعت 16:35

باسلام خداقوت

به سختی می خروشم: های باران!...

تو که جان میدهی بر دانه در خاک

غبار از چهرِ گل ها می کُنی پاک

غمِ دل هایِ ما را شستشو کن

برای ما سعادت آرزو کن



"فریدون مشیری"

سلام

ممنون ازحضورسبزتان

مغز مداد یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 19:20 http://khaneikenareabrha.blog.ir

پیش به سوی ِ طوفان ِ اطلاعات و گردباد ِ اندیشه


می خوانی
می دانی
می فهمی

چه ها برایمان به ارمغان می آورد این نعمت ِ بزرگ " کتاب "
به قدری خوش حالم که از بچگی عاشق ِ خواندن بودم
یادم نمی آید رُمان خوانده باشم حتی دوران ِ دبیرستان
شدیدا" متنفر بودم.
کتاب های فلسفی را
مولانا .......
حافظ از دستم به تنگم آمد و
من
عاشق ِ سینه چاک ِ مولانا
شعر از بر می کردم
و حس شعری را از بزرگ مردی که در همسایگی مان بود یاد گرفتم
هر چند استعدادش را زیادی ندارم
اما شعر را
کتاب را
جزو ِ تمام نشدنی های ِ روزگارم می بینم
و همیشه نگرانم !
نگران ِ کتاب هایی که باید بخوانم
و
خوش به حال ِ عاقلان

تمام نشدنی های روزگارم

مینای عزیز همه حرفهایت موزون است ودلنشین

وحرفهایت مثل خودت همیشه بکرند و ناب

زنده باشی

جاده یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 14:51

سرتون رو گول مالیده بود هاااااا
علم و دانش در دستان فراعنه قرن 21 قرار دارد و هم آنان با تازیانه های ترویج مصرف و رفاه و لذتهای صرفا جسمانی و غفلت زا، کل بشریت را به بردگی کشانده اند. خوش به حال عاقلان
نظر شما چیست؟

علم ودانش ازمابه آنان رسید که غرب سالها دربیخبری وجهالت بود وما درافق دانش
روزگاری که حتی غرب مفهوم حمام را نمیدانست ، ایران لوله کشی آب وفاضلاب هم داشت.(دوران کوروش)
ما باارزشهای مستحکم و اخلاقیات مبتنی بر دینی متکی بر برنامه مدون آسمانی ، همتی لازم داریم تا جایگاه علمی خویش را پس بگیریم .
رجوع به قرآن و بازگشت به ساده زیستی وخودکفایی و بلند نظری ومدارا بامذاهب والگو قراردادن رفتار پیامبر دربرخورد بادوست ودشمن راهگشا خواهد بود

فجر یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 12:27

راستکی بود؟؟؟؟؟

حکایته که راست بود و دقیقا نمیدونم همکلاسیمون راست گفت یانه؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.